دانه بستن خوشه و در خوشه، پیدا آمدن گندم و مانند آن در خوشه. (آنندراج). پیدا آمدن و از حالت شیری به انجماد و سفتی گراییدن حب گندم یا جو یا عدس و جز آن: فیض ما دیوانگان کم نیست از بهر بهار خوشه بندد دانۀ زنجیر در زندان ما. صائب. خوشۀ من دانه گر بندد دل پروانه است برف را در خرمن من رنگ و رو کاهی شود. قاسم. اجراء، دانه بستن گیاه. اخلاع، دانه بستن خوشه. (منتهی الارب)
دانه بستن خوشه و در خوشه، پیدا آمدن گندم و مانند آن در خوشه. (آنندراج). پیدا آمدن و از حالت شیری به انجماد و سفتی گراییدن حب گندم یا جو یا عدس و جز آن: فیض ما دیوانگان کم نیست از بهر بهار خوشه بندد دانۀ زنجیر در زندان ما. صائب. خوشۀ من دانه گر بندد دل پروانه است برف را در خرمن من رنگ و رو کاهی شود. قاسم. اجراء، دانه بستن گیاه. اخلاع، دانه بستن خوشه. (منتهی الارب)